پیراهنِ کهنه را پاره تر نکن حسین !
حرصِ این قوم بر غارتــــــــــ ، تازه و کهنه نمی شناسد !
پیراهنِ کهنه را پاره تر نکن حسین !
حرصِ این قوم بر غارتــــــــــ ، تازه و کهنه نمی شناسد !
خار در چشمـ !
استخوان در گلو !
روزگارِ سختی استـــــــــ ...
صدایمـ گوش هایتــــــــ را نخراشد .
می خواهمـ بلند بلند بخوانمتـــــــــ ...
خودش را سگــــــِــ حسین می خواند .
گفتمـ : سگــــــــ ، حیوانِ وفاستـــــــــ .
میانِ حیوانیتـــــــــ و وفاداری ،
تو کدامش را داری ؟!
شاهین
پرنده ی خوش صدایی نیستــــــــــ !
+ کسی می داند شاهین نجفی اکنون چه می کند؟!
و پیش از آن دو ،
خودمـ ،
به فدایتـــــــــ ...
لطافتـــــــــِ گل چ ــــــــه می فهمد چیستــــــــــ ؟!
+ من فحش ها را به جان می خرم، اما از قاتلینِ مادرم می نویسم و لعنشان می کنم!
همین دستی که امروز
بر سرِ غسلِ تو می لرزد!