کارش به آنجا کشیدهبود
که به خواهرش التماسِ دعا میگفتـــــــ
در نمازهای شبـــــــــ ...
کارش به آنجا کشیدهبود
که به خواهرش التماسِ دعا میگفتـــــــ
در نمازهای شبـــــــــ ...
تازیانه میزدند
و تو به روزی فکر میکردی
که شامـ را خطبه خواهیکرد .
وقتی به مدینه بازگشتـــــــــــ ،
شوهرش هم او را نشناختـــــــــــــ !
+ سوال شد: "آیا خدا میتواند دنیا را در تخممرغی جای دهد؟
پاسخ دادند: "در چشمِ تو که جایدادهاست!"
فتأمل...
کربلایتــــــــــ
آنقدر به دلِ زینبــــــــ چنگـــــــــ نینداختــــــــــ ،
که همـ سفر شدن با قاتلتــــــــ !
در کربلا
نه نشستــــــــــ !
نه شکستــــــــــ !
+ کسی از بینِ خوانندگان هست که دلش...منتهای دلش اینجا را دوست داشتهباشد؟!
باید بدانم در این مدت چه کردهام!
دقیقاً چـــــــــــه جـــــــــــور لباسی استـــــــــ ؟!
" فَاخْلَعْ نَعْلَیْکــــــ " دستورِ خدا بود .
بر غارتـــــــِ پیراهنِ کهنه، اشکــــــ نریز زینبــــــــ !