گنجشکــــــــ پر ،
مادر پر ... پر !
چشمـ کبودی را نبیند ،
دستـــــــ که ورمـ را حس میکند !
نرسید
دستــــــــِ بستهامـ ...
به دستـــــــِ خستهاتــــــــ ...
در حیرتــــــــِ تهدیدِ سوزاندن خانه گفتند :
" اینجا خانهی زهراستــــــــ !"
"این خانه را با همهی اهلش آتش میزنمـ "
پاسخِ عمر بود !!!
برای پهلوی شکسته گریه کردن هنر نیستـــــــــ !
هنر آن استــــــــ
نگذاری پهلویی بشکند !
کاش آن همسایههایی که "ثُمَّ الدّار" بودند ،
به دادش میرسیدند !
تازیانه میزدند
و تو به روزی فکر میکردی
که شامـ را خطبه خواهیکرد .
بعدِ فاطمه
علی، سلامی بیجوابـــــــــ بود .
+ ما که نه عید داریم و نه حتی حس عید، ولی برای همه سال خوبی را آرزو دارم.
لهوفـــــــــ کجا میتواند روایتــــــــ کند
آنچه را که بر تو گذشتـــــــــ ؟!
بعدِ پیامبر
مدینه کوچکــــــــــ شدهبود !
آنقدر که گنجایشِ اشکـــــــــ های فاطمی را نداشتــــــــــ .
"علی" که باشی ،
سرانجامـِ عمودِ قامتتــــــــ
شکستن در سجدهای عمیق خواهدبود .
مظلومانهترین فریادِ تاریخ که در گلو ماند :
" به حسین بگویید نیاید !"
از خیلِ عظیمـِ گناهانمـ
هلاکـــــــ کنندههایش را ببخش ...
حسین همهی ماجرا را میدانستـــــــــ .
و درد همینجاستــــــــ .
35 سال زندگی کردهبود برای روزِ آخر ...
نگذاشتند !
+ این هفته مراسمِ چهلمِ مادربزرگ است.
چشم من اما هنوز باریدن را تمام نکرده!
ما به تو مؤمنیمـ ؛
اما باورتــــــــ نداریمـ .
با "نَفَختـُــــــــ مِن روحیِ" تو بود
که رئیسجمهورِ خلقتــــــــ شدیمـ .