فَقَد هَرَبتـُـــــ اِلَیکــــــ ... تا ج‌ـــــنون

تا ج‌ــــــنون فاصله‌ای نیستـــــــــ از این‌جا که منمـ

فَقَد هَرَبتـُـــــ اِلَیکــــــ ... تا ج‌ـــــنون

تا ج‌ــــــنون فاصله‌ای نیستـــــــــ از این‌جا که منمـ

فَقَد هَرَبتـُـــــ اِلَیکــــــ ... تا ج‌ـــــنون

روزگاری بود که تسبیحِ دلم در بینِ انگشتانِ تو می‌چرخید.
مـن امـا با هــر مهره، ذکـــــــر مـی‌گفتم بر مهـربانی‌ات.
"یا حبیب من لا حبیب له"
تا روزی که هبوط، سهــمِ حسرتِ مـن شد از قدر ندانستنِ آن روزگارِ بهشتی!
بندِ تسبیحِ دلم پاره شد و مهره‌هایش خاک را به میهمانی رفتند.
دیگـــر تسبیح نداشتم تا تمنــایِ دستانت، نفسم را به شماره بیاندازد!
دلم –مثلِ دلِ آدم‌هایِ دنیا- انار شد.
اناری عاشق با یاقوت‌هایی سرخ!
دلم –مثلِ دلِ آدم‌هایِ دنیا- تنگ شد.
تنگِ روزهایِ باتویی...
روزهایِ پیش از هبوط...
انارِ دلم ترک برداشت.
خاک،میزبانِ یاقوت‌هایِ دلتنگی‌ام شد.
من امـــا هنوز به دنبالِ مهره‌هایِ تسبیحم بودم.
و نمی‌دانستم چطور می‌شود دوباره تسبیح ساخت! دوباره انار داشت!
اما...
مهره‌ها را از خاک برچیدم.
هر کدام بویِ روزهــایِ باتویی‌ام را می‌داد، گمشده‌یِ تسبیحِ دلم بود.
یک، دو، سه،...، صد.
تمام شد!
صد مهره‌یِ دلِ صدپاره‌ام را به بند کشیدم.
رشته‌یِ تسبیحم اما دیگر بویِ تو را نداشت.
رشته‌یِ تسبیحم از دنیایِ دوری و دلتنگــی بود.
حســــی گنگ در این میانه فهمانیدم که باید بیشتر مراقبِ دلم باشم.
این تسبیح دوباره اگـــــــر پاره شود، دیگر شناسایِ تو نخواهد‌بود!
یاقوت‌ها اما هم‌چنان رویِ خاک بودند.
و هنوز هم ...!
کسی چــــه می‌داند که تمامتِ این دانه‌ها، امانتِ روزِ الستِ توست!
جمعشان نمی‌آورم!
بگذار این دلِ تکثیـــــــر شده در هزار، در جست‌و‌جویِ هر دانه، تو را فرایاد آورد.
بگذار این یاقوت‌ها، میعادگاهِ من و تو باشند، ...تا ابد!
دنیایِ خاکی جایِ من نیست!
فَقَدْ هَرَبْتُ اِلَیْک...تا جنون!
______________________________
هم‌چنان "ناموس خدا" هستم،اما این‌جا حرف‌هایی را می‌نویسم که در قالب "می‌خواهم زن باشم" نمی‌گنجد!

پیام های کوتاه
  • ۳۱ خرداد ۹۲ , ۲۲:۰۰
    مباح
خواندمـ و پسندیدمـ

عرض

چهارشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۳، ۰۷:۰۰ ب.ظ

عرضِ من این استــــــــ

که دستمـ را نگیری اگر ،

عرضه‌ی آدمـ شدن را همـ ندارمـ !

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۳/۰۴/۱۸
ناموس خدا

آدم

انسانیت

خدا

چند مجنون؟  (۴)

۲۰ تیر ۹۳ ، ۱۰:۲۸ مـَـ ه جَـبـیـטּ
دستم را نگیری
چگونه برخیزم؟
پاسخ:
چگونه؟
سلام

خدا قوّت
پاسخ:
سلام و سپاس
سلام

تال
  • ( اسم ) زنگ

  • دهی است از دهستان زیراستاق بخش مرکزی شهرستان شاهرود

  • پاسخ:
    متشکرم
    لغتنامه دهخدا > تال تال

    طبق مس و برنج و نقره و طلا و امثال آن . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا). ماخوذ از هندی . طبق مس و نقره و طلا و جز آن . (ناظم الاطباء). سینی فلزی . (فرهنگ نظام ). این لفظ مفرس از «تهال » هندی است و حرف «ها» در آن نیم تلفظ است که در زبان فارسی نیست از این جهت به «تال » مفرس گشته . لفظ مذکور را فقط شعرای فارسی که در هند بودند یا هند را دیدند استعمال کردند و در واقع هندی است نه فارسی و من برای این ضبط کردم که در شعر امیرخسرو و نثر ظهوری آمده است . (فرهنگ نظام ):
    ز سیری بس که هندو سیرخور شد
    همه تال برنجش تال زر شد.

    امیرخسرو (از فرهنگ جهانگیری ).


    نام سازی است در هند که از روی سازند. (آنندراج ).دو پیاله کوچک کم عمق باشد از برنج که خنیاگران هندوستان بهنگام خوانندگی آنها را برهم زنند و بصدای آن اصول نگاه دارند و رقص کنند. (از برهان ) (انجمن آرا) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). در میان ایرانیان زنگ نام دارد. (انجمن آرا). و اکنون ما آنها را زنگ می گوئیم . (ناظم الاطباء). زنگی که رقاصان به انگشتان خود بسته وقت رقص برهم زنند.(فرهنگ نظام ). این لفظ هندی است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). در این معنی هم هندی است و شعرای فارسی هند آن را استعمال کرده اند. (فرهنگ نظام ):
    دگر ساز برنجین نام آن تال
    بر انگشت پریرویان قتّال
    گرفته چون پیاله تال در دست
    نه از می از سرود خویشتن مست .

    امیرخسرو (از فرهنگ جهانگیری ).


    فرورفته در مغز ارباب حال
    شراب خم مندل از جام تال .
    پاسخ:
    بسیار سپاسگزارم.
    شرمنده بابت زحمت...

    با من از جنونتـــــ بگو

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی