زخمـِ فرقِ علی در محرابــــــــ
از جنسِ زخمـِ پهلو بود .
آدمـ ها همه در نسبتشان با تو تعریفــــــــ میشوند :
پدرتــــــــ ...
همسرتــــــــ ...
فرزندتـــــــــ ...
.
.
.
دشمنتــــــــ !
پردهی اشکـــــــــ صحنه را تار کردهبود .
اما بچهها سرخی میخ را خوبـــــــــ دیدند .
فقط خدا میداند
بر عـــــــــلی چه گذشتـــــــــ !
از کوچه ...
تا کوفه !
روضهی رضوانِ من
همین روضهی فاطمیه استــــــــ .
بعدنوشتـــــــــــ :
مشکلی در زندگی شخصیام پیش آمده که برای رفع و به خیر گذشتنش به دعای همهی دوستان نیاز دارم. لطفاً به هر کس که میشناسید دلش پاک است و پیش خدا آبرو دارد، از جانب من التماس دعا بگویید.
همگی خیر ببینید انشاءالله...چشمـ کبودی را نبیند ،
دستـــــــ که ورمـ را حس میکند !
نرسید
دستــــــــِ بستهامـ ...
به دستـــــــِ خستهاتــــــــ ...
در حیرتــــــــِ تهدیدِ سوزاندن خانه گفتند :
" اینجا خانهی زهراستــــــــ !"
"این خانه را با همهی اهلش آتش میزنمـ "
پاسخِ عمر بود !!!
برای پهلوی شکسته گریه کردن هنر نیستـــــــــ !
هنر آن استــــــــ
نگذاری پهلویی بشکند !
کاش آن همسایههایی که "ثُمَّ الدّار" بودند ،
به دادش میرسیدند !
بعدِ فاطمه
علی، سلامی بیجوابـــــــــ بود .
+ ما که نه عید داریم و نه حتی حس عید، ولی برای همه سال خوبی را آرزو دارم.
بعدِ پیامبر
مدینه کوچکــــــــــ شدهبود !
آنقدر که گنجایشِ اشکـــــــــ های فاطمی را نداشتــــــــــ .